احساسات ناشی از اضطراب و استرس واقعاً روی عملکرد ذهنی ما اثر میگذارند و نمیتوانیم وجود آنها را در طیف احساسی خود نادیده بگیریم. در یک سر این طیف نشانههای احساسی خفیفی از استرس وجود دارند. چطور؟
اولین روز کاری است. بهزودی جلسه سرنوشت سازی با یکی از مشتریهای قدیمی دارید و قرار است معامله مهمی با او انجام دهید. استرس دارید که مبادا همهچیز خوب پیش نرود. پشت چراغقرمز ایستادهاید و متوجه صدای غیرعادی خودرو میشوید؛ یک ایراد فنی دیگر! اولین فکری که به ذهنتان میرسد ممکن است این باشد «هنوز حقوقم را نگرفتهام و چرا دقیقاً حالا باید ماشین مشکل پیدا کند؟»
در طرف دیگر این طیف احساسی، نقطه مقابل آن حس ناراحتکننده خفیف منتظر شماست؛ احساسی سرشار از وحشت! صبح از خواب بیدار میشوید و بوی سوختگی از آشپزخانه مشامتان را آزار میدهد. این وحشت شدید کاری میکند تا هورمون کرتیزل و آدرنالین بهسرعت در بدنتان آزاد شود و شما دچار افزایش فشارخون و بالا رفتن ضربان قلب شوید. شما دچار اضطراب شدهاید.
افزایش سطح انرژی شما خوشبختانه کاری میکند که بلافاصله نقطه دود را پیدا و اگر کاری از شما برنیامد فوری خانه را ترک کنید. به عبارت بهتر، بدون وجود مکانیزم «نبرد یا گریز» fight or flight قطعاً جان سالم به در نمیبردید.
استرس stress (حس ناشی از خراب شدن ماشین) با اضطراب anxiety (حالت ناشی از آتش گرفتن خانه) با هم متفاوتاند ولی دور از هم نیستند. استرس را واکنشی به محرک بیرونی مستقیم در نظر بگیرید که وقتی این محرک حذف میشود، آن حس هم از بین میرود. درحالیکه اضطراب اینطور نیست، این حس بیشتر درونی است و میتواند ادامهدار و حتی آزاردهندهتر از استرس باشد.
اگر بعد از پایان جلسه با مشتری موردنظر احساس سبکی کامل میکنید این یعنی خداحافظی با استرس شغلی در آن لحظه. اما اگر دچار احساس ترس ماندگار و مداومی هستید که با فکر کردن به محیط کار یا کارفرما به سراغتان میآید، این حس همان اضطراب کار است که حتی ممکن است اجازه ندهد مرخصی بگیرید.
اینکه با اضطراب کار کنید یعنی دو شغل دارید. همه میدانند که فرد دو شغلی ممکن است عملکرد و بازدهی کاری جالبی نداشته باشد.
با تشکر فراوان از زحمات شما. من اضطراب فلج کننده رو دارم تجربه میکنم و اصلا نتونستم با نوشته شما ارتباط برقرار کنم. بسیاری از نوشته ها اشتباهه. روانشناس های بسیار با سواد توصیه های برعکس نوشته های شما رو میکنن. نوع اضطراب باید شناخته بشه و وسواس به موضوعی که باعث اضطراب میشه باید برطرف بشه. مثلا من با وسواس به اندازه گیری بازدهی کارم مضطرب میشم. در نتیجه فلج میشم و تمرکزم ده درصد میشه. حالت تهوع میگیرم. در صورتی که وقتی به بازدهی فکرنمیکنم تمرکزم بالا میره و بازدهم بالا میره. خیلی پیچیده تر از اونیه که بخواین راه حل کلی بدین. راه حل کلی فقط میتونید بگید ورزش کن. باید یک عاقل به حرف های مضطرب چندین ساعت گوش بده و بعدش با تکنیک هایی که مخصوص همون فرد هست و با کمک به فرد مضطرب برای دیدن درست واقعیت با حداقل بیست ساعت حرف زدن مشکل حل بشه. بستگی به عمق بد فهمی فرد مضطرب داره. اون حرف ها رو نمیشه توی یک صفحه نسخه کلی نوشت. من خودم متوجه افکار غلط خودم هستم ولی وسواسم بهم اجازه فکر کردن به گونه دیگر رو نمیده.